روز بیست وهشتم ژوئن ۱۹۱۴ ” آرشیدوک فرانسوا فردیناند” ولیعهد اتریش ومجارستان وفرمانده کل نیروهای مسلح دو کشور ، به همراه همسرش هنگام دیدارازشهر( سارایوو) در یوگسلاوی فعلی به قتل رسید و همین موضوع باعث بروز جنگ بین الملل اول گردید. نام قاتل( کارویلوپرینسیپ) ، دانشجویی نوزده ساله بود. او عمل خود را انتقامی برای اعمال زور و فشار به صربستان قلمداد کرد و چون کمتر از بیست سال داشت محکوم به مرگ نشد، لیکن در ۲۸ آوریل ۱۹۱۸ بر اثر بیماری سل با همسرش در زندان درگذشت.
جنگ جهانی اول از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ به طول انجامید. در این جنگ طرفین متخاصم عبارت بودند از متحدین یعنی: آلمان ، اتریش و هنگری ( مجارها) که بعدها ترکیه عثمانی و بلغارستان نیز بدانها پیوستند و متفقین یعنی : فرانسه ، انگلیس ، روسیه ، بلژیک ، صربستان و ژاپن سپس ایتالیا، رومانی، پرتغال، یونان و ممالک متحده آمریکا.
در سوم آگوست ۱۹۱۴ ، دولت آلمان از بلژیک درخواست کرد تا نیروهای جنگی خود را علیه فرانسه از این کشور عبور دهد ، لیکن دولت بلژیک این تقاضا را رد کرد. بنابراین نیروهای آلمان از مرزهای بلژیک عبور کرده و وارد این کشور شدند. لذا انگلستان برای نقض بی طرفی بلژیک به آلمان و در دوازدهم همین ماه به اتریش و مجارستان نیز اعلام جنگ نمود . به دنبال آن در ششم آگوست ، دولت صربستان نیز به آلمان اعلام جنگ کرد.
همچنین در اول ماه آگوست، آلمان به روسیه و ترکیه عثمانی اعلام جنگ نمود. نیروهای آلمان در همین روز به کشور لوکزامبورگ در اروپای باختری حمله کرده آن را اشغال کردند و در پی آن فرانسه نیز به اطریش و مجارستان اعلام جنگ نمود. در سی ام ماه آگوست قسمتی از ارتش روسیه توسط آلمان ها نابود شد که نود هزار روسی اسیر گردیدند. در این جنگ فرمانده قشون آلمان ، ژنرال هیندنبورگ بود.
درماه سپتامبرنیروهای آلمان به فرماندهی ” اریش فون فالکن هاین” تا مرز پاریس پیشروی کردند و ( جوزف جفری) فرمانده ارتش فرانسه فرمان حمله عمومی داد. در ۲۸ اکتبر همین سال دولت ترکیه عثمانی به روسیه حمله کرد و در پی آن فرانسه و انگلستان به این دولت اعلام جنگ نمودند.
در بیست و دوم آوریل ۱۹۱۵ در جبهه غربی ، آلمان ها برای اولین بار از سلاح شیمیایی استفاده کردند. این سلاح یک گاز کلر بود و بسیاری از سربازان فرانسوی از پا در آمدند.
در سیزدهم ماه مه ، کشتی مسافری انگلیسی به نام ( لوستیانا) توسط آلمان ها غرق شد.
در این حادثه ۱۱۹۸ نفر کشته شدند که در میان آنان ۱۲۸ نفر آمریکایی بودند. به همین دلیل دولت آمریکا اعتراض شدید اللحنی برای دولت آلمان فرستاد. دولت آلمان معتقد بود که در این کشتی ، تجهیزات جنگی برای انگلستان حمل می شده است. رئیس جمهوری آمریکا ( تئودور روزولت) خواهان جنگ علیه آلمان شد.
درسیزدهم ماه جولای ، حملات تهاجمی آلمان و اتریش به لهستان آغاز گشت. همچنین در بیست و یکم آگوست، ایتالیا به ترکیه عثمانی اعلام جنگ نمود و درچهاردهم سپتامبرآلمان، اتریش، مجارستان ، بلغارستان و ترکیه عثمانی پیمان چند جانبه ای را منعقد ساختند.
درنهم مارس ۱۹۱۶ ، آلمان به کشور پرتغال اعلام جنگ نمود. در ماه مه ، آلمان ها به میزان ۱۱۵۰۰۰ عدد از کشتی های جنگی انگلیسی را منهدم کردند و ۶۹۰۰ سرباز انگلیسی کشته شدند. در مقابل آلمان نیز ۶۲۰۰۰ تن کشتی از دست داد و ۲۹۰۰ سرباز آلمانی کشته شدند.
در بیستم جولای ” هیندنبورک ” فرمانده ارتش آلمان درجبهه شرق گردید. به همین دلیل قسمت اعظم نیروهای اتریشی تحت فرماندهی هیندنبورک و ( لودندورف) ژنرال دیگر آلمانی درآمدند.
همچنین دربیست و هشتم جولای ، ایتالیا به آلمان اعلام جنگ نمود. در ضمن رومانی به اتریش و مجارستان و نیزآلمان به رومانی و دراول سپتامبر بلغارستان به رومانی و در بیست و ششم نوامبر کشور یونان به آلمان اعلام جنگ نمودند.
در سی ام دسامبر ، کاپیتان آلمانی” فلیکس گراف فون لوکنر” که به او شیطان دریا لقب داده بودند توسط کشتی جنگی خود بیست وسه کشتی متفقین را در دریاهای آتلانتیک و پاسیفیک غرق نمود.
درششم آوریل ۱۹۱۷ آمریکا به آلمان اعلام جنگ نمود و در هشتم دسامبر همین سال به اتریش و مجارستان نیز اعلام جنگ کرد.
درماه آگوست سال ۱۹۱۸حدود ۵۴ هزار نفر سرباز آمریکایی به نفع متفقین وارد جنگ شدند. دراین زمان آلمانها درتمام جبهه ها می جنگیدند و چون اتریش و متحدانش نیز متحمل خسارات سنگین شده و از ادامه جنگ ناتوان بودند، آلمان ناچار تقاضای صلح کرد.
بنابراین دربیست و دوم اکتبر سال ۱۹۱۸ ، رسماً جنگ جهانی اول با شکست آلمان پایان یافت و ویلهلم دوم امپراتور آلمان به هلند متواری شد و دولت هلند به او حق پناهندگی داد.
سلاح جنگی ( تانک) در بحبوحه جنگ توسط (سرارنست سونتین) اختراع شد.
امضاء قرارداد آتش بس
در یازدهم نوامبر ۱۹۱۸ در یک واگن راه آهن در جنگ های ( گومپیگنه) مارشال فرانسوی( فردیناند فوش) مذاکرات برقراری آتش بس و شرایط متفقین را به شرح زیر به هیئت ویژه آلمانی دیکته کرد:۱- آلمانی ها باید نواحی اشغال شده در فرانسه به علاوه الزاس – لوترینگن(Lothringen Elsass) ، بلژیک و لوکزامبورگ را ظرف مدت چهارده روز ترک نماید.
۲- نیروهای آلمانی باید ظرف مدت یک ماه قسمت چپ ناحیه راین (Rhein) را تخلیه کنند . نیروهای متفقین پل های ماینز (Mainz)، کوبلنز(koblenz)، و کلن(Koln) را اشغال نمایند.
۳- ارتش آلمان ۵۰۰۰ قبضه توپ، ۲۵۰۰۰ قبضه اسلحه و ۱۷۰۰ هواپیمای شکاری بمب افکن را به متفقین واگذار نماید.
۴- آلمان ها باید حداکثر ظرف مدت یک ماه۵۰۰۰ لوکوموتیو، ۱۵۰۰۰۰ واگن راه آهن و ۵۰۰۰ کامیون را به متفقین واگذار نمایند.
۵- آلمان تمام اسرای جنگی متفقین را باید بلافاصله آزاد کند. زمان بازگشت اسرای آلمانی به میهن خود، ابتدا در جریان مذاکرات صلح معین خواهد شد.
۶- آلمانی ها باید در شرق، نیروهای خود را تا پشت مرزهای موجود در سال ۱۹۱۴ عقب بکشند. زمان عقب نشینی نیروها را متفقین بعداً اعلام خواهند کرد.
۷- متفقین دارای حق ورود به شهرهای دانزیگ (Danzing) و وایکسل(Weichscl) می باشند تا بتوانند نظم را درشرق اروپای مرکزی حفظ نمایند.
۸- کل نیروی دریائی آلمان باید با نظارت متفقین خلع سلاح گردد.
۹- بلوکه بندرهای آلمانی همچنان پابرجای باقی خواهد ماند. بدین ترتیب جلوگیری از حمل مواد غذائی به آلمان توسط نیروهای متفقین، همچنان پس از مذاکرات برای پایان جنگ باقی خواهد ماند.
سرانجام این عهدنامه با عهدنامه ” ورسای ” ، تلفیق شد و به پیروزی دولت های متفق مهر تایید زد . این جنگ ، خسارات بسیار زیاد جانی ومالی بر جای نهاد و مدت ۱۵۶۵ روز طول کشید . در طول این مدت حدود ۶۵ میلیون نفر بسیج شده بودند ؛ از این عده حدود ۹ میلیون نفر کشته شدند ، حدود ۲۲ میلیون نفر ( به نسبت یک سوم ) معلول و از کار افتاده و ۷ میلیون نفر برای همیشه معلول و ناقص شدند . این جنگ حدود ۵ میلیون نفر مفقود نیز بر جای گذاشت .
اروپا از ” ۱۹۰۷″ به دو بلوک تقسیم شده بود. تضادهایی بین دو بلوک روز به روز در حال افزایش بود و بعد از سال های ” ۱۹۱۱″ اروپا عملا وارد مرحلهی صلح مسلح گشته بود. به نظر بسیاری از کارشناسان در این زمان جنگ اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.
۱: تقویت اتحاد ها
در چنین شرایطی کشورهای مختلف اروپایی سعی می کردند که اتحادها را با متحدین خود تقویت نمایند. فرانسه، انگلستان و روسیه مذاکرات مختلف دو یا سه جانبه را از سر گرفته و کنوانسیون های جدیدی را امضاء کردند، فرانسه سعی نمود که انگلستان را راضی کند تا سیاست های عمومی خود را در یک راستا قرار دهند. اما انگلستان با این امر موافقت نکرد بنابراین اتفاق مثلث نتوانست به صورت اتحاد در بیاید. در مقابل اتحاد مثلث نیز پیوندهای خود را ستحکام می بخشید. آلمان که از عدم حمایت از اتریش درا ” ۱۹۱۳″ متاسف بود. این بار سعی کرد با حمایت بی دریغ از اتریش گذشته را جبران کند. رابطه آلمان با ایتالیا هم صمیمانه بود ولی روابط اتریش با ایتالیا چندان محکم نبود. تضاد منافع اتریش و ایتالیا در بالکان و کینهی دیرینه این دو کشور با هم باعث شده بود که ایتالیا متحد مشکوکی در اتحاد مثلث باشد.
۲: مسابقه تسلیحاتی
در ” ۱۹۱۳″ آلمان قانونی را تصویب کرد که به اساس آن نیروهای ارتش این کشور افزایش بی سابقه ای پیدا کرد. این قانون که با آلمان اجازه می داد در هر دو جبهه بجنگد فرانسه را مورد تهدید قرار می داد. به خصوص که متحدین آلمان یعنی اتریش و ایتالیا نیز به تقویت نیروی نظامی خود پرداخته بودند. در مقابل فرانسه نیز در مقابله با طرح آلمان خدمت نظام وظیفه را از ۲ سال به ۳ سال افزایش داد. روسیه نیز به تعداد نفرات ارتش خود افزود و انگلستان نیز به تجهیز بیشتر نیروی دریایی خود اقدام کرد. بنابراین همه جا درتدارک جنگ بودند.
۳ – قتل ولیعهد اتریش و شروع جنگ جهانی اول
ولیعهد اتریش فرانسوا فردیناند در جریان بازدید از یک مانور نظامی اتریش در سارایوو مرکز بوسنی به قتل رسید این ماجرا شعله ای بود که انبار باروت اروپا را منفجر کرد، بعد از کشته شدن ولیعهد، دولت اتریش از دولت صربستان خواست که اقداماتی را انجام دهد از جمله این که صاحب منصبان مخالف اتریش را برکنار کند و هم چنین مشارکت کارگزاران اتریش را در امر تحقیق در مورد قتل ولیعهد بپذیرد.
دولت صربستان تمام شروط را به جز مورد آخر پذیرفت و بهانه به دست اتریش افتاد که مذاکرات را قطع کرده و نیروهای خود را بسیج کند و در ۲۷ جون ” ۱۹۱۴″ به صربستان اعلام جنگ داد. آلمان هم از اتریش حمایت کرد و روسیه که نمیخواست منافع خود را در بالکان از دست بدهد دستور بسیج ارتش را صادر کرد. آلمان به بسیج ارتش روسیه اعتراض کرد و به فرانسه اولتیماتوم داد که در صورت جنگ آلمان و روسیه فرانسه موقف خود را مشخص کند. و چون از جانب فرانسه جوابی دریافت نکرد در اول اوت ” ۱۹۱۴″ به روسیه اعلام جنگ داد و به این ترتیب جنگ جهانی اول آغاز شد. دو روز بعد آلمان به فرانسه نیز اعلام جنگ داد. انگلستان تا هنگام حملهی آلمان به بلجیم از شرکت در جنگ تردید داشت اما با حملهی آلمان به بلجیم انگلستان را نیز مجبور به شرکت در جنگ به طرفداری از روسیه و فرانسه نمود.
جنگ جهانی اول و پیآمدهای آن
ریشه های جنگ جهانی اول
چنانچه اشاره شد جنگی که بعد از قتل ولیعهد اتریش در اروپا شروع شد و به سرعت گسترش یافت. نکته حائز اهمیت این است که این جنگ ریشه در چه چیزهایی داشت: این جنگ نیز مانند تمام تحولات عرصهی بین الملل دلایل متعددی داشت که عبارتند از :
۱: عامل اقتصادی : نظریه پردازان مارکسیسم معتقدند که این جنگ ارتباط مستقیمی با توسعه داشت از دیدگاه اینها وجود قدرت های سرمایه داری اروپا باعث تمام این برخوردها بود مارکسیستها معتقدند که: منافع سرمایه داری برای رسیدن به بازارهای بهتر و رقابت با دیگر سرمایه داران در تعارض با یکدیگر قرار گرفته و منجر به جنگ میشود. بر خلاف دیدگاه مارکسیستها سایر نظریه پردازان تنها عامل اقتصادی را موجب جنگ نمی دانند بلکه عوامل اقتصادی را در کنار سایر عوامل در ایجاد جنگ موثر می دانند.
۲: مشکلات داخلی کشورها: برخی از کشورهای درگیر جنگ مانند: روسیه و اتریش مجارستان به علت تنش های داخلی و ایجاد انسجام داخلی درگیر جنگ شدند. روسیه به دلیل مشکلات داخلی که از شکست در مقابل جاپان و انقلابات ” ۱۹۰۵″ درگیر آن بودند و اتریش -مجارستان به دلیل فایق آمدن بر مشکلات ناشی از حکومت امپراطوری درگیر جنگ شدند. گرچه این دو کشور توانستند در ابتدای جنگ انسجام ملی ایجاد کنند اما به تدریج جنگ باعث تشدید مشکلات گردید.
۳: عوامل خارجی: علاوه بر مسائل بالا اختلافات بین کشورها نیز وجود داشت که باعث میشد کشورها، جنگ را فرصتی برای تصفیه حسابات فرض کنند. اتریش، صربستان را عامل مشکلات داخلی خود می دانست و فرانسه به امید پس گرفتن آلزاس و لورن وارد جنگ شد.
۴: مسائل بین المللی: مسابقهی تسلیحاتی که سال ها قبل شروع شده بود و هر کشوری سعی داشت از دیگران پیشی بگیرد جنگ را اجتناب ناپذیر ساخته بود. بنابراین هر کشوری سعی می کرد ابتکار عمل را به دست گیرد و به عبارت دیگر حمله کننده باشد تا اینکه مورد حمله قرار گیرد. تقسیم اروپا به دو جبهه و تضاد منافع شدید این دو جبهه با هم از مسائل مهم دیگر در شروع این جنگ بود.
وضعیت نیروهای درگیر در جنگ و اهداف آنها
در این جنگ ۱۴ کشور اروپایی و ۳۵ کشور جهان که عموما از اقمار کشورهای اروپایی بودند درگیر شدند که این جنگ را از نظر گسترده گی تا این تاریخ بی نظیر می ساخت. محور اصلی جنگ بر مقابله متحدین و متفقین قرار داشت. میزان هماهنگی در اهداف و راه کارهای مقابله در این جنگ بین متحدین از نکات مهم موثردر جنگ است. هر کدام از شرکت کنندگان در این جنگ اهداف خاص خود را دنبال می کردند. در جبهه متحدین آلمان و اتریش مجارستان تقریبا اتفاق نظر کامل وجود داشت. اما در جبههی متفقین اهداف روسیه، فرانسه و انگلستان گاهی دچار اصطکاک می شد.
تحولات جنگ
الف: ورود کشورهای بی طرف در جنگ :
یکی از تلاش هایی که از جانب قدرت های درگیر در جنگ به خصوص در ماه های اولیه جنگ صورت گرفت جلب کشورهای بی طرف در جبهه خود بود. در این راستا برخی از کشورها مانند: هلند و کشورهای اسکاندیناوی در اروپا بر بی طرفی خود مصر بودند و تمایلی به ورود به جنگ نداشتند. از این رو تلاشها در حوزهی مدیترانه متمرکز گردید.
علاوه بر این برخی از کشورها هم مایل بودند که به کشورهای فاتح بپیوندند و از پیروزی نتیجه ای ببرند اما در آغاز جنگ پیروزی معلوم نبود و ریسک زیادی را می طلبید که کشوری درگیر جنگ شود. اولین کشوری که از بی طرفی خارج شد امپراطوری عثمانی بود که در ۲ اوت ” ۱۹۱۴″ با آلمان پیمان اتحاد امضاء کرد در ” ۹ ” اوت همان سال با روسیه متحد شد در مقابل تضاد این دو پیمان با توجه به برتری آلمان در اولین جنگ در نوامبر ” ۱۹۱۴″ پیمان با روسیه را نقض کرده و به جبهه متحدین پیوست.
عثمانی به دلیل موقعیت مهمی که در منطقه داشت با پیوستن به آلمان متفقین را به شدت دچار مشکل ساخته بود. زیرا راه های ارتباطی با شرق و خاورمیانه کاملا در اختیار متحدین قرار گرفته و مانع از برقراری ارتباط بین نیروهای دریایی متفقین در مدیترانه می شد. کشوری که خروجش از بی طرفی بر سرنوشت جنگ تاثیر گذاشت ایتالیا بود. گرچه ایتالیا یکی از پایه های اتحاد مثلث بود اما به دلیل تدافعی بودن پیمانش با اتحاد مثلث کم کم از پیمان خارج شده و به متفقین پیوست. بهای پرداختی برای جذب کشورهای بی طرف از طرف دو اردوگاه به صورت مزایده در آمده بود و هر طرف سعی می کرد با بهای گزاف تر توجه کشور بی طرف را جلب کند. ایتالیا در این مزایده بالاخره تشخیص داد که پیوستن به متفقین سود بیشتری برایش دارد. از اکتوبر ” ۱۹۱۵″ کشورهای بالکان هم به تدربج وارد جنگ شدند، در این راستا ابتدا بلغارستان و سپس رومانی و در نهایت صربستان نیز به جرگه متفقین پیوستند. برخی از کشورها مانند پرتغال نیز به صورت نمایشی وارد جنگ شدند و در شرق دور هم جاپان به متفقین پیوست، به این ترتیب جنگ به سرعت رو به گسترش بود.
ب_ موج صلح خواهی و خروج روسیه از جنگ”
در شروع جنگ به نظر نمی رسید که جنگ به این گستردگی زمانی و مکانی تبدیل شود آلمان ابتدا به سرعت پیش روی کرد و انتظار داشت که جنگ به سرعت خاتمه پیدا کند. خسارات ناشی از جنگ و نابسامانی اقتصادی، قحطی و کمبود مواد اولیه زندگی موجب شد که نارضایتی و مخالفت با جنگ سراسر اروپا را در بر گیرد. جنگ تقریبا در تمام کشورها وجود داشت. در روسیه طرح صلح خواهی قوی تر از جاهای دیگر بود و تنها جایی بود که این موج صلح به پیروزی رسید. در سایر کشورها باروی کار آمدن افراطیون جنگ طلب این موج از بین رفت. روسیه که در این زمان گرفتار مشکلات عمیق داخلی بود و در واقع برای سرپوش گذاشتن بر این مشکلات درگیر جنگ شده بود نتوانست بر این مشکلات فایق آید و جنگ آنها را تشدید کرد.
سوسیالیست های روسیه در این زمان از موقعیت استفاده کرده و زمینههای انقلاب را فراهم کردند. شورش ها، اعتصابات و سایر فعالیت های انقلابیون بالاخره منجر به سقوط تزار و روی کار آمدن بلوشویکها در روسیه شد. بلوشویکها در مذاکرات که در شهر لیتوفسک با آلمانها داشتند به قیمت از دست دادن سرزمین های زیادی مانند پولند، لیتوانی و .. انقلاب را نجات داده و از جرگه متفقین و از جریان جنگ خارج شدند به این ترتیب امید به پیروزی آلمان بیشتر می شد اما ورود آمریکا به جنگ معادلات نظامی را به کلی تغییر داد.
ج: ورود آمریکا به جنگ:
ورود آمریکا به جنگ در اپریل ” ۱۹۱۷″ اتفاق افتاد اما تا آمریکا ارتش خود را آماده جنگ کرده و روانه ساخت حدود یک سال طول کشید. آنچه آمریکا را مجبور به مداخله در جنگ نمود گرایشهای سیاسی نبود بلکه مشکلاتی بود که جنگ بر سر راه تجارت آمریکا پیش آورده بود. تحریم دریایی و حمله به کشتی های بی طرف که بهیکی از طرفین جنگ کالا میرساند باعث شد که امریکا که تجارت پرسودی با طرفین داشت به شدت متضرر شود. رویه حمله آلمان به کشتی های مسافربری و برخی اقدمات دیگری که آلمانها صورت دادند مانند تلگرافی که از جانب آلمان به مکزیک مخابره شده بود که در صورت جنگ بین آمریکا و مکزیک، آلمان از مکزیک حمایت خواهد کرد، افکار عمومی امریکا را علیه آلمان ها تحریک کرده بود بنابراین گرچه امریکا در حمایت از متفقین وارد جنگ شد ولی سیاست های خاص خود را دنبال می کرد. آمریکا سعی داشت نظم نوینی را در جهان پی ریزی کن و اعلامیه ” ۱۴″ ماده ای ویلسون که در ” ۸″ ژانویه ” ۱۹۱۷″ منتشر شد اصول این نظم را مشخص می ساخت.
پایان جنگ
در “۱۹۱۸” متحدین آلمان بیش از آن تضعیف شده بودند که بتوانند جنگ را ادامه دهند بنابراین به تدریج مذاکرات صلح را با متفقین آغاز کردند. در ” ۱۵″ اوت اتریش به آلمان ها اعلام کرد که قادر به ادامه جنگ نیست و در ” ۱۴″ سپتامبر به متفقین پیشنهاد مذاکرات صلح داد. بلغارستان نیز که از متحدین خود ناراضی بود از طریق سفیر آمریکا در خواست صلح داد. عثمانی نیز پس از دریافت ترک مخاصمه بلغارستان با انگلستان قرارداد ترک مخاصمه امضاء کرد. پراگنده شدن این گونة متحدین آلمان این کشور را مجبور به درخواست ترک مخاصمه کرد. متارکه جنگ با آلمان باید بر اساس طرح ویلسون صورت می گرفت متفقین در مورد مواد این اعلامیه کمی با هم اختلاف داشتند. اما در مقابل اصرار امریکا با این اعلامیه موافقت کردند و متارکه جنگ با آلمان امضاء شد.
معاهدات صلح
معاهدات صلح ورسای که با شرکت ۲۷ کشور از ۱۲ تا ۲۸ جنوری “۱۹۱۹” جریان داشت از یک طرف شاهد کشمکش بین فاتحین و مغلوبین بود و از طرف دیگر شاهد نزاع بین خود فاتحان بود. جو حاکم بر مذاکرات تحت تاثیر آیدالیسم ویلسونی در راستای ایجاد نظم نوین و اشتهای فرانسه مبنی بر تضعیف آلمان و به دست آوردن غنایم جنگی بیشتر بود. از طرف دیگر انگلستان از تفوق فرانسه در هراس بود. مذاکرات طولانی و تصمیم گیری میسر نبود. لذا کنفرانسی مرکب از ده عضو تشکیل گردید و بالاخره از این ده عضو تصمیم گیری به عهده چهار قدرت بزرگ فرانسه، انگلستان، امریکا و ایتالیا گذاشته شد، و جاپان فقط در مورد مسائل خاور دور مورد مشورت قرار می گرفت. به این ترتیب این چهار قدرت سرنوشت دنیای پس از جنگ را تعیین کردند. هر کدام از این چهار کشور با ادعا و برنامه های خاص خود وارد کنفرانس شدند و تنها امریکا که زمینه منافع آینده خود را می پیچد ادعای تصرف سرزمین را نداشت و با ادعای توسعه طلبانه فاتحین نیز مخالفت می کرد. امریکا طبق اعلامیه چهارده مادهای و آرمان گرایانه ویلسون خواستار : منع دیپلماسی سری ومعاهدات سری، آزادی ریاها در صلح وجنگ، رفع موانع وعدم مساوات در تجارت بین المللی، تخلیه سرزمینهای اشغال شده در ایام جنگ، … وبلاخره یک سازمان سیاسی بین المللی برای جلوگیری از جنگ بودند. پس از کشمکشهای فراوان پیمان صلح که ملهم از اعلامیه ویلسون و با ۴۴۰ ماده بود در تالار آئینه کاخ ورسای به امضاء رسید. بر اساس این معاهده فرانسه توانست آلزاس و لورن را بدست آورد. بلجیم و پولند نیز نواحیی را بدست آوردند. آلمان تمام مستعمرات خود را از دست داد و هم چنین نیروی نظامی آلمان بسیار محدود شد و در نهایت آلمان مسؤول جنگ شناخته شده و به پرداخت غرامات سنگینی محکوم گشت.
پیمان صلح با متحدان آلمان:
شورای چهار نفره مسؤولیت انعقاد قرارداد صلح با متحدین آلمان را به عهده شورایی مرکب از وزرای خارجه کشورهای فاتح گذاشت این پیمانها همه در پاریس و عموما در حومهی پاریس به امضاء رسید .پیمان سن ژرمن با اتریش موجب تجزیه امپراطوری اتریش مجارستان شد، و اتریش به صورت کشوری کوچک با ۴،۵ میلیون جمعیت و ۸۵ هزار کیلومتر مربع مساحت در آمد.
پیمان نویی بلغارستان را مجبور به قبول تعهدات اقتصادی و نظامی کرد.
پیمان تریانن با مجارستان ،کروات واسلونی بهیوگسلاوی ،اسلواکیوروتنی به چکسلواکی وترانسیلوانی به رومانی داده شد.
پیمان سور با عثمانی بسته شد که عثمانی را تجزیه کرد و به آسیای صغیر محدود ساخت.
آثار جنگ بر زندگی سیاسی اروپا
این جنگ با تحمیل خسارت فراوان به مردم زندگی مردم را در تمام ابعاد دچار دگرگونی ساخت که می توان این دگرگونی را حتی در عرصه های هنر، امور اخلاقی، آداب اجتماعی و خانوادگی مشاهده کرد که از بحث ما خارج است در این جا به تاثیرات جنگ در زندگی سیاسی مود نظر ما می باشد. این تاثیرات عبارتنداز:
الف: تغییر نقشه سیاسی اروپا: این جنگ نقشهی سیاسی اروپا را به طور کلی تغییر داد چهار امپراطوری آلمان، اتریش- مجارستان، روسیه و عثمانی به طور کامل تجزیه شدند و در عوض دولت های کوچک تری درنقشه سیاسی اروپا پا به عرصه وجود گذاشتند. این دولتهای کوچک که عموما جمهوری بودند مانند جمهوری اتریش و جمهوری وایمار(آلمان) برخواسته از نیاز وخواست مردم ویا طی یک انقلاب واقعی به دست نیامده بود بلکه این امپراتوریهای تبدیل به جمهوری شده بود چون قوای غالب اینگونه می خواستند. لذا شرایطی که جمهوری آلمان را پدید آورد سبب شد که تاریخ بعدی این جمهوری وبه تبع آن تمام دنیا را دچار آشفتگی کند.
ب: تغییر رژیم های سیاسی : سقوط رژیم های آرستیو کراسیک که ریشه امپراطوریایی داشتند یکی دیگر ازنتایج این جنگ بود به جای این رژیم ها دموکراسی رو به توسعه نهاد. دموکراسی که ابتدا به صورت لیبرالیسم ظهور کرده بود پس از این جنگ به پیروزی بزرگی نایل امد. جمهوریهایی که پس از جنگ در آلمان و اتریش ایجاد شد سبب توسعه نظام دموکراسی در اروپا گشت. از طرف دیگر انگلستان و فرانسه هم اصلاحااتی را در راستای تحکیم دموکراسی صورت دادند تشکیل جامعه ملل نیز به نوعی جهانی کردن سیستم دموکراسی به حساب می آید.
ج: مشکلات سیاسی – اجتماعی: یکی از مسائل مهم بعد از جنگ به هم خوردن نظم و تعادل اجتماعی است که جوامع مختلف با آن درگیر شده بودند آنچه دامنه مشکلات را گسترش می داد شکاف عمیقی بود که بین طبقات ثروتمند جدید که در جریان جنگ ثروتمند شده بودند با طبقاتی که در آمد ثابت داشتند ایجاد شده بود. نمایش زندگی پر تجمل این طبقات جدید موجب نارضایتی عمومی مردم شده بود. ورود زنان به عرصه های فعالیت های اجتماعی که با تغییر و پشت پا زدن به سنت ها منجر به نگرانی سنت گرایان شده بود.تمام این مشکلات به علاوه وضع بد اقتصادی موجب تشکیل و پیروزی احزاب فاشیست ، نازیست و یا کمونیستها در جای جای اروپا شد.
د: ضعف کلی اروپا: این جنگ با تخریب اقتصاد، نظام اجتماعی و سایر خسارات که بر اروپا به عنوان موجد و محور جنگ وارد ساخت باعث شد این قاره به عنوان کشورهای بدهکار و آسیب دیده از محوریت نظام بین الملل خارج شود.
نظام جدید بین المللی
بعد از این جنگ هم کشورهای فاتح خواهان ایجاد نظم نوینی در جهان بودند که چهار قدرت فاتح طلایه داران این نظم به حساب می آمدند. تلاش این قدرت ها در دو جهت پیش می رفت. ۱- محور آثار نظام گذشته و دیگری به دست آوردن سهم بیشتری از پیروزی. طبیعی است که اولی باعث اتحاد و دیگری باعث تفرقه این جمع می شد. در این جمع سیاست امریکا قضاوت از دیگران بود که سعی می کرد به دیگران بقبولاند که هیچ کشوری نباید قربانی و منهدم شود و ملت ها با تعیین سرنوشت خود با رویه متعادلی نسبت به سایر ملل زندگی کنند و به این ترتیب بود که امریکا می توانست روابط تجارتی پرسودی با این کشورها داشته باشد.
اما دغدغه های کشورهای اروپایی چیز دیگری بود این کشورها که به موازنه قوا عادت کرده بودند وبا تاکید بر حقوق فاتحان جنگ خواستار کسب حد اکثر امتیاز از کنفرانس صلح بودند. ونیز این کشورها همواره نگران برتری یک کشور در صحنه اروپا بودند چنانچه تجربه هم نشان داد. هر وقت یکی از این کشورها توانست برتری کمی نسبت به دیگران پیدا کند آغاز گر جنگ بود. به هر صورت ایدهیی در این مذاکرات مورد توجه قرار گرفت که امنیت دسته جمعی بود با طراحی امریکا بود. و در جامعه ملل متجلی میگشت. اما تصمیمات ورسای موجب تقسیم بندی کشورها به دو جبهه غالب و مغلوب شده و درخواست غرامات سنگین از کشورهای مغلوب و انداختن مسؤولیت جنگ به دوش آلمان و فشارهایی که از این ناحیه به آلمان وارد آمد باعث رشد کینه در این کشور شده وبه تدریج زمینه ظهور هیتلر فراهم میشود. کمی بعد از پایان جنگ اول آلمان ناراضی از صلح ورسای به دنبال متحدین جدیدی برای خود می گردد و در این راستا با شوروی (معاهده پالودر ۱۹۲۲) وسپس با ایتالیایی موسولینی ( ۱۹۳۵) پیوند برقرار میکند و کمی بعد جاپان و اسپانیا را نیز با خود همراه می کند.
مسائل مهم بین المللی در دهی ۱۹۲۰
دهه ۲۰ را می توان به دو دوره تقسیم کرد دورهی اول ۲۵-۱۹۲۰ که در واقع ادامه جنگ محسوب می شود و دورهی بعدی۲۹-۱۹۲۵ که دورهی آرامش و صلح است. در دورهی اول جهان با چند مسئلهی مهم روبرو است که هر کدام تاثیرات بسزایی در روابط بین الملل دارند.
دوره اول ۱۹۲۵-۱۹۲۰
۱-تاثیر سیاست انزواگرایی امریکا بر روابط بین کشورهای اروپایی
بعد از جنگ به دلیل مشکلات و بحران های اقتصادی که پیش آمده بود افکار عمومی مردم امریکا علیه دموکراتها و رئیس جمهور ویلسون قرار گرفته بود. در نتیجه در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۲۰ حکومت امریکا بدست حزب جمهوریخواه افتاد که قبلادر ۱۹۱۸ درکنگره هم حائز اکثریت شده بود. رئیس جمهورهای دیگر از حزب جمهوریخواه با شعار ” اول امریکا و بازگشت به وضع عادی” به قدرت رسیده بودند . جمهوریخواهان در راستای حل مسائل و مشکلات داخلی و به خصوص بحران اقتصادی که دامنگیر تمام جهان و به خصوص امریکا شده بود،تصمیم گرفتند که امریکا را از بازیهای جهانی دور نگه دارند بنابراین سیاست انزوا را اختیار کردند. انزوا گرایی امریکا باعث شد که این کشور نتواند نقش مهمی را که قرار بود در جامعه ملل داشته باشد تکمیل کند. بنابراین فرانسه به شدت عمل خود در مقابل آلمان افزود و باعث اختلاف انگلستان و فرانسه در این زمینه شد.
۲-مسئله آلمان و اختلاف انگلیس و فرانسه
در رابطه با آلمان بعد ازجنگ گفته شد که فرانسه خواهان تضعیف آلمان بود اما انگلستان و امریکا می خواستند که کشور آلمان پا برجا بماند بخصوص انگلستان برای جلوگیری از برتری فرانسه در اروپا به وجود آلمان ضرورت داشت کنار رفتن امریکا از صحنه بازی زمینه اختلاف بین فرانسه و انگلستان را زیاد کرد. و عدم توافق این دو کشور موجب نزدیک شدن آلمان به شوروی شد که طبق قرار داد راپالو ۱۴ اوریل ۱۹۱۱ دو کشور با هم روابط نزدیک پیدا کردند. و به این ترتیب هم آلمان و هم شوروی کمونیست که کشورهای اروپایی از برسمیت شناختن آن سرباز می زدند از انزوا خارج شدند.
۳-مسئلهی شوروی :
یکی از مسائل دیگر اروپا در این زمان شناسایی شوروی از طرف اروپای غرب بود. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و پیروزی کمونیستها در این کشور اروپا را از دو بعد داخلی و خارجی تهدید می کرد. در بعد داخلی کشورهای هم مرز با شوروی مورد تهدید و هجوم کشور شوروی بودند و در بعد داخلی که بسیار مهمتر بود کمونیستها در داخل تمام کشورها فعالیت داشتند و شورشهای کارگری و دهقانی را پشتیبانی و حمایت می کردند. کشورهای اروپایی از بیم گسترش انقلاب کمونیستی سعی میکردند که شوروی را در انزوا قرار داده و سیاست منطقه قرنطینه را در مورد این کشور اعمال کنند.
دوره دوم (دوره آرامش) ۱۹۲۹-۱۹۲۵
دوره پنج ساله آرامش نسبی در اروپا با قراردارد لوکارنو آغاز و با قراردارد بریان –کلوگ به کمال رسید اما بحران های اقتصادی ۱۹۳۳-۱۹۲۹ به آن پایان بخشید.
معاهدات لوکارنو: از ۵ تا ۱۶ اکتبر ۱۹۲۵ در دهکدة لوکارنو سوئیس نشستهایی بین نمایندگان کشورهای انگلستان، آلمان، فرانسه، بلجیم وایتالیا برگزار گردین که منجربه امضای مجموعهای از قراردادهای دو یا چند جانبه بین این کشورها شد که توانست برای مدتی اروپا را از جنگ دورکند. مهمترین قراردادی که در لوکارنو به امضا رسید تضمین امنیت متقابل مرزهای فرانسه- آلمان از یک سو و بلجیم آلمان از سوی دیگر بود. انگلستان وفرانسه هم به عنوان حافظ این تضمین آن را امضا کردند. این پیمان توانست تا حدود زیادی فاتحین ومغلوبین جنگ را بهم نزدیک کند. همچنین باعث تقویت جامعه ملل شود به دلیل اینکه این قراردادها هم سو با اهداف جامعه ملل بود.
معاهدات بریان-کلوگ( ۱۹۲۸): در سال ۱۹۲۷ بریان وزیر خارجه فرانسه طرحی با هدف شرکت دادن امریکا در برنامه امنیت دسته جمعی روی دست گرفت( لازم بهیاد آوری است که امریکا از شرکت در جامعه ملل سرباز زده بود.)از همین رو مذاکراتی را با امریکا دراین زمینه شروع کرد. از همین رو در اپریل ۱۹۲۷ به مناسبت دهمین سال شرکت امریکا در جنگ جهانی اول پیامی به وزیر خارجه امریکا فرستاد ودراین پیام پیشنهاد کرد که دوکشور استفاده از جنگ را برای حل مسائل سیاسی ممنوع اعلام کنند. وزیر خارجه امریکا این پیشنهاد را پذیرفت اما تعهدی در مسائل بین المللی برای خود ایجاد نکرد. پیمان بریان – گلوک در ۲۷ اوت ۱۹۲۸ به امضاء ۱۵ قدرت وقت رسید. و به تدریج حدود شصت کشور من جمله جاپان و آلمان هم به پیمان پیوستند و این نشاندهنده اوج صلح طلبی در این سالها است. این پیمان اثر مثبت دیگری هم داشت و آن این بودکه پرداخت غرامت جنگی از سوی آلمان از شکل سیاسی خارج ومسئله ای اقتصادی شد. بر مبنای طرح جدید که بوسیلهیونگ بانکدار امریکایی طراحی شده بود، آلمان به طور سالانه وتا سال ۱۹۸۸ این غرامات را که مجموعا معادل ۴۰ میلیارد فرانک میشد پرداخت میکرد. بر طبق پیمانهای لوکارنو وبریان گلوک قوای متفقین قوای متفقین به خواست آلمان ناحیه رنانی را که بعد از جنگ در اشغال داشتند تخلیه کردند. صلح خواهی در این سالها به حدی بود که اکثر کشورهای اروپایی نیروهای نظامی خود را هم تقلیل دادند. به این ترتیب اعتبار جامعه ملل باز هم افزایش یافت وبه نظر میرسید که این سازمان به صورتی دولتی جهانی میتواند جلوی جنگ وخونریزی را بگیرد. اما واقعیت چنین نبود و آتشی در زیر خاکستر در حال جان گرفتن بود تا شدیدتر از قبل شعلهور شود .
در قرن اخیر، میهنمان دو مرتبه به اشغال آشکار قوای اجنبی درآمد. پیآمد وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم، به رغم اعلان بیطرفی دولت ایران، این بیطرفی به کار نیامد و به هیچ وجه مورد توجه نیروهای انگلیس و روس واقع نشد و بیطرفی ایران به دلایل واهی نقض شد. جنگ جهانی اول در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ تقریباَ هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه آغاز شد. این رویارویی نظامی که در ابتدا به مثابه تصفیه حساب میان قدرتهای طراز اول اروپا تلقی میشد، دامنه گستردهای یافت. در ابتدا اتریش – هنگری به صربستان اعلام جنگ داد. روسیه قوای خود را در مرزهای اتریش – هنگری و متحد این امپراتوری، آلمان ، متمرکز کرد. آلمان در یکم اوت به متحد روسیه، فرانسه، اعلان جنگ داد و در ۳ اوت طبق نقشه شلایفن بخشی از بلژیک را تسخیر کرد. بریتانیا در ۴ اوت به آلمان اعلان جنگ داد. در نوامبر ۱۹۱۴ ترکیه عثمانی متحد جنگی آلمان و اتریش شد و در اکتبر ۱۹۱۵ بلغارستان نیز به آنان پیوست. ژاپن (اوت ۱۹۱۴)، رومانی (ژوئیه ۱۹۱۶) و ایتالیا (مه ۱۹۱۵) به متفقین پیوستند و ایالات متحده در آوریل ۱۹۱۷ به آلمان اعلان جنگ داد و سرانجام با اعلان آتش بس آلمان در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ جنگ جهانی اول پایان یافت.اما در ایران به گاه وقوع جنگ، صفحات شمالی و شمال غرب کشور زیر سلطه قشون روس قرار داشت. قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی، حضور نامشروع داشتند و بخشهایی از جنوب کشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال نیروی انگلیس بود.
در پی آغاز جنگ جهانی اول، ایران مشی بیطرفی اتخاذ کرد و فرمان احمدشاه مبنی بر اعلان بیطرفی دولت در ۱۲ ذیحجه ۱۳۳۲ق صادر شد.
نظر به اینکه در [ا] ین اوقات متأسفانه بین دول اروپ نایره جنگ مشتعل است و ممکن است این محاربه به حدود مملکت ما نزدیک شود و نظر به اینکه روابط ودادیه ما بحمدالله با دول متخاصمه برقرار است برای اینکه عموم اهالی از نیات مقدسه ما در حفظ و صیانت این روابط حسنه نسبت به دول متحاربه مطلع باشند امر و مقرر میفرماییم که جناب مستطاب اجل اشرف افخم اکرم مهین دستور معظم مستوفیالممالک، رئیس الوزرا و وزیر داخله فرمان ملوکانه را به فرمانفرمایان و حکام و مأموران دولت ابلاغ دارند که دولت ما در این موقع مسلک بیطرفی را اتخاذ و روابط دوستانه خود را با دول متخاصمه کماکان حفظ و صیانت مینماید و به این لحاظ مأموران دولت را باید متوجه نمایند که نباید وجهاَ منالوجوه براَ و بحراَ کمک به همراهی و یا ضدیت هر یک از دول متخاصمه نموده و یا اسلحه و ادوات حربیه برای یکی از طرفین تدارک و یا حمل کنند و باید از طرفداری با هر کدام از دول متحاربه پرهیز و احتراز نموده، مسلک بیطرفی دولت متبوعه خود را کاملاَ رعایت نمایند و در تکمیل حفظ بیطرفی و صیانت روابط حسنه باز آنچه هیئت دولت مامصلحت داند و به عرض برسد در اجرای مقررات آن امر ملوکانه شرف صدور خواهد یافت.
به نظر میرسد که اعلام بیطرفی ایران تأثیر چندانی بر چگونگی مواجهه دول متحارب در استفاده از موقعیت سوقالجیشی کشورمان نداشت. اندک زمانی پس از شروع جنگ، واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه قوای هندی زیر امر خود از بحرین وارد آبادان شدند و این شهر را اشغال کردند. عمدهترین توجیه گسیل این نیروی نظامی، ضرورت محافظت از تأسیسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود. در نیمه اول صفر ۱۳۳۳ق. تبریز به اشغال سپاه عثمانی درآمد و کشمکش نظامی بین عثمانی و روس به اوج خود رسید. گروهی مرکب از نظامیان عثمانی و آلمانی تحرکاتی را در منطقه خوزستان و اطراف آن آغاز کردند. این فعل و انفعالات با واکنشی دیگر از سوی انگلیسیها مواجه شد. آنان این کنشها را به نوعی خرابکاری در امتداد خط لوله نفت تلقی کردند و بهانه تازهای به دست آوردند تا نیروهای خو د را رهسپار اهواز نمایند و حتی تا مسجدسلیمان هم پیشروی کنند.
فرصت استثنایی
در زمره بارزترین نوع مقاومت مردمی میتوان به تکوین « کمیته دفاع ملی» اشاره کرد که توسط جمعی از مهاجران در قم شکل گرفت و شماری داوطلب در آن گرد هم آمدند. مرحلهای از اشغال کشور در حال شکل گیری بود و تهران و بسیاری دیگر از شهرها آبستن حوادث بود. روسها با نیروی تازه نفس خود به فرماندهی باراتوف هسته مرکزی مقاومت کمیته دفاع ملی را درهم کوبیدند و شهرهای قم، اصفهان، همدان و کرمانشاه به دست قوای روس افتاد. هر چند مدت زمانی بعد در پی شکست مقطعی انگلیسیها در عراق، قوای عثمانی از ولایات غرب وارد خاک کشورمان شدند و کرمانشاه و همدان را تصرف کردند، لیک همچنان حاکمیت سیاسی در نوسان و ناپایدار بود. در این اوضاع ایرانیان تماشاگر کش و قوس درگیری متحدین و متفقین در خاک خود بودند که هر از چندی کفه ترازو به سود یکی از طرفهای درگیر سنگینی میکرد.
انقلاب روسیه که در اکتبر ۱۹۱۷م روی داد، صفحهای نو در تاریخ جنگ جهانی اول گشود. پیامد پیروزی انقلاب بلشویکها در روسیه ، به خروج قوای آن کشور از ایران انجامید. این امر موقعیتی مناسب و فرصتی استثنایی به منظور طرح خواستههای به حق ملت در لغو معاهدات ننگین و تحمیلی و تجدیدنظر در قراردادهای جاری را فراهم آورد. زمان و شرایط عینی ابراز مخالفت گسترده و عریان با بیگانگان پدیدار شده بود اما خیانت شماری از دولتمردان و رجال وابسته باعث شد تا فرصت طلایی رویارویی با بیگانگان و حضور نامشروع و اشغالگرانه آنان در میهن، از دست برود.
انگلیسیها با برنامه ریزی ویژه خود جای خالی روسها را پر کرده بودند. آنان خطر آلمانها و عثمانی را بزرگ جلوه دادند و از این رو دست به مانور تبلیغاتی گستردهای زدند تا به منظور جایگزینی نیروی نظامی و پلیسی خود در غیاب قوای روس، دستاویز لازم را همراه داشته باشند. بخشهایی از مرکز، غرب و به ویژه شمال کشور در معرض دگرگونیهایی بود تا اینکه در اواخر ماه محرم ۱۳۳۷ق، عثمانیها شرایط ترک مخاصمه را پذیرفتند و دولت آلمان در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸م، آتش بس اعلام کرد و جنگ جهانی اول در ۹ صفر ۱۳۳۷ق/ ۲۲ عقرب ۱۲۵۷خ خاتمه یافت. نقض بیطرفی و اشغال نظامی ایران در جریان جنگ جهانی اول بار دیگر حقایق چندی را روشن کرد و ضرورت اتخاذ خط مشی روشن و دیپلماسی فعال را باعث شد.
توان ملی پایین
با توجه به توان سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی کشور باید توجه داشت که امکان رویارویی قهرآمیز در آوردگاه نظامی با قدرتهای بزرگ آن دوره ــ انگلستان و روسیه ــ و رقابت رو به اوجگیری آنان در کشور ممکن نبود. بی تردید عامل حضور قدرتهای خارجی در ایران آن هم به دلیل اهمیت سوقالجیشی میهنمان در منطقه نباید به عنوان عامل عمده در راه اتخاذ چنین خط مشیای نادیده گرفته شود. همین موضوع هزینه مقاومت و رقابت را افزایش داد.
فقدان امنیت اجتماعی
بدون شک امنیت اجتماعی شرط عمده، لازم و حتمی برای بقای دولت به شمار میآید. اشغال کشور باعث قدرت گرفتن نیروهای گریز از مرکز شد. این دستجات جان تازهای گرفتند و با بهره برداری از اوضاع متشنج و پرالتهاب آن زمانه حیاتی دوباره یافتند : در آذربایجان شرقی : شیخ محمد خیابانی، در آذربایجان غربی : اسماعیل آقا سمیتقو، در مازندران: امیرمؤید سوادکوهی، ساعدالدوله، احسانالله خان، در گیلان: میرزا کوچک خان جنگلی، در بلوچستان : محمدخان بلوچ، در خوزستان: شیخ خزعل، در کردستان: سید طه سردار سپه، در کاشان: نایب حسین خان کاشی، در گرگان و ترکمن صحرا : بعضی ایلات یموت و کوکلان، در خراسان، برخی ایلات هزاره، زعفرانلو و ترکمنها، در فارس: عدهای طوایف عرب خمسه، باصری و شیبانی، در کرمانشاه : شماری ایلات باباجانی و سنجابی، کاکاوند، چواری، در لرستان، طوایف حسنوند، یران وند و سگوند و….
ناپایداری هژمونی سیاسی
در این دوره شاهد بی ثباتی حاکمیت سیاسی که نماد آن کابینهها به شمار میآیند، بودیم. از ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ش که فرمان مشروطیت را مظفرالدین شاه توشیح کرد تا کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، یعنی در مقطع زمانی کمتر از پانزده سال، قوه مجریه نظام سیاسی پنجاه و یک مرتبه به نوعی دچار بحران شد. جالب است بدانیم در ۳۳ مورد عمر کابینهها کمتر از ۱۰۰ روز بود. حتی به وقت خاتمه جنگ جهانی اول تا کابینه کودتا (کابینه سیاه سید ضیاءالدین طباطبایی) یعنی در خلال بیست و هشت ماه، کابینه وثوقالدوله دو مرتبه ترمیم شد. پس از آن مشیرالدوله به روی کار آمد و به دنبال آن سپهدار اعظم عهده دار تشکیل دولت شد که پس از سه ماه کنارهگیری کرد و مجدداَ به اصرار احمدشاه، دولت ثانوی خود را تشکیل داد.
پر واضح است که با این همه نوسان و لرزش، حاکمیت از تعادل سیاسی برخوردار نبود. تغییر پی در پی و متوالی نخستوزیران و سقوط زودهنگام و یا ترمیم کابینههای آنان اوضاعی را پدیدار ساخت که در آن حداکثر انتظار حفظ و صیانت « وضع موجود» بود و نه توقعی بیش از آن؛ هر چند خواستها و مطالبات دیگر هرگز مجال تحقق نیافت.
ناتوانی دولت مرکزی
ضعف و سستی دولت مرکزی در این دوره در اشکال مختلف نمایان بود. در رخداد نقض بیطرفی و اشغال آشکار ایران از سوی روس و انگلیس، دولت زمینگیر شد و تقریباَ از عهده هیچ کاری برنمیآمد. اینکه امکان بالقوه و توان ابراز واکنش وجود داشت یا خیر، مبحث مجزایی است که نیازمند تأمل و بررسی است، هرچند به گمان برخی از پژوهشگران و « به روایت بسیاری از اسناد، حکومت مرکزی (در این دوره ۱۴ ساله از مشروطه تا کودتا) دستنشانده و دستاموز قدرتهای خارجی بوده است.»
مانیفست دیپلماسی
به باور عدهای، مانیفست دیپلماسی ایران در نیمه دوم قرن نوزدهم ترسیم شد. بنای بازی سیاسی جدیدی که از این پس به مثابه خط مشی دولتمردان در پیش گرفته شد با تحلیل شرایط آن دوره و متکی به عدم رویارویی نظامی بود. اصولی که به عنوان خط مشی سیاست خارجی ایران مورد توجه قرار گرفت عبارت است از :
۱٫ ایران در حالت ضعف باید تعادل را میان قدرتهای درگیر در امورش حفظ کند و یکی را بر علیه دیگری به بازی بگیرد. به منظور ایجاد تعادل در رقابت بین بریتانیا و روسیه، ایران هرگز نباید به یک جناح تکیه بیشتر کند.
۲٫ در هر فرصت ایران باید درگیری یک قدرت سوم را در موقعی که حضور آن قدرت موجب کاهش فشارهای انگلیس و روسیه شود، جست وجو کند.
۳٫ ایران در روابط خود با قدرتهای غربی هرگاه ممکن است باید برای کنترل آمورش از طریق دیپلماسی مثبت ـ منفی، که میتواند تا حد زیادی ضعفهای نظامی و اقتصادیش را جبران کند، مستقیماَ عمل نماید.
در همین رابطه سر ادوارد گری، وزیر خارجه انگلیس، بهره وری کارگزاران سیاست خارجی ایران از رقابت انگلیس و روسیه را فرصتی مغتنم برای تنفس در عرصه دیپلماسی میداند، هر چند به نظر میرسد از این فرصت طلایی برای پیشبرد امور کشور استفاده مطلوب صورت نگرفت.
« ایران خوش نداشت تفاهمی بین بریتانیا و روسیه برقرار باشد. در گذشته، وجود خصومت میان دو دولت قدرتمند را کلید رمز مصون ماندن خویش یافته بود و عادت کرده بود که یکی را به جان دیگری بیندازد و از این راه برای خود فرصت تنفس دست و پا کند.»
بحران اقتصادی
به هر روی حکومت مرکزی صرفنظر از معضلات سیاسی، با بحرانهای چندی در ابعاد اقتصادی نبز مواجه بود و متأسفانه به دلایل گوناگون ازجمله : دخالت بیگانگان، درگیریهای سیاسی جناحهای هیئت حاکمه، بی لیاقتی و فساد جمعی از دولتمردان، فقر و محرومیت تودههای مردم و … به طرز اعجابانگیری رو به گسترش بود و اوضاع نابسامان موجود را پیچیده تر کرده بود.
از سوی دیگر، قحطی بیداد میکرد، به ویژه در اواخر جنگ جهانی اول که همه روزه باعث مرگ کودکان، زنان و سالمندان میشد، نقل بخشی از خاطرات میرزا خلیل خان ثقفی (اعلمالدوله)، طبیب دربار، از شرایط حاکم در تهران ــ آری، مرکز حکومت و نه روستاهای دوردست ــ عمق و شدت فاجعه را بیشتر نمایان میسازد. با توجه به توان سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی کشور باید توجه داشت که امکان رویارویی قهرآمیز در آوردگاه نظامی با قدرتهای بزرگ آن دوره ــ انگلستان و روسیه ــ و رقابت رو به اوجگیری آنان در کشور ممکن نبود.
از یکی از گذرگاههای تهران عبور میکردم. به بازارچه خرابهای رسیدم که در آنجا دکان دمپخت پزی بود. رو به روی آن دکان دو نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند. یکی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و دیگری زنی جوان و بلندقامت. پیرزن که صورتش باز بود و کاسه گلینی در دست داشت، گریهکنان گفت : ای آقا، به من و این دختر بدبختم رحم کنید؛ یک چارک از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است که هیچ کدام غذا نخوردهایم و نزدیک است از گرسنگی هلاک شویم. گفتم : قیمت یک چارک دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخرید. گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهید چون ما زن هستیم، فروشنده ممکن است دمپخت را کم کشیده و مغبونمان کند. یک چارک دمپخت خریده و در کاسه آنها ریختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سریع این کار را انجام دادند که من هنوز فکر خود را درباره وضع آنها تمام نکرده بودم، دیدم که دمپخت را تمام کردند. گفتم : اگر سیر نشدهاید یک چارک دیگر برایتان بخرم، گفتند : آری بخرید و مرحمت کنید، خداوند به شما اجر خیر بدهد و سایهتان را از سر اهل و عیالتان کم نکند. از آنجا گذشتم و رسیدم به گذر تقی خان. در گذر تقی خان یک دکان شیربرنج فروشی بود که شاید حالا هم باشد. در روی بساط یک مجموعه بزرگ شیربرنج بود که تقریباَ ثلثی از آن فروخته شد و یک کاسه شیره با بشقابهای خالی و چند عدد قاشق نیز در روی بساط گذاشته بودند. من از وسط کوچه رو به بالا حرکت میکردم و نزدیک بود به محاذات دکان برسم که ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد که در کنار دیواری ایستاده و چشم به من دوخته بود. دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شیربرنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بیشتر نداشت. لباسها و چادر نمازش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سیاه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد که تقریباَ به رنگ کاه درآمده بود بسیار خوشگل و زیبا بود. همین که نگاهش به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دکان شیربرنج فروشی که هر دو در یک امتداد قرار گرفته بودیم دراز کرد و خواست اشارهکنان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی که صدای نامفهومی شبیه به ناله از سینهاش بیرون آمده، به روی زمین افتاد و ضعف کرد. من فوراَ به صاحب دکان دستور دادم که یک بشقاب شیربرنج که رویش شیره هم ریخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خوراندیم. پس از اینکه اندکی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : دیگر نمیخورم، باقی این شیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نمیرد…
آلرژی شاهانه
آنچه بیش از اوضاع فلاکت بار مردم دل هر ایرانی را میخراشد و به درد میآورد مشارکت شاه و جمعی از حواریون او در احتکار مایحتاج عمومی است که نشان از بی مایگی و بی اعتنایی به تنگدستی مردم به روزگار اشغال کشور از سوی اجانب دارد. در این برهه میرزا حسن خان مستوفیالممالک با جدیت و تلاش فراوان، به رغم درگیر شدن با عوامل آشکار و نهان انگلیس و روس، با وضع برنامهای درصدد نجات هموطنان خود از این وضع آشفته، مقابله با محتکران و اتخاذ تدابیری برای خرید عادلانه ارزاق عمومی به ویژه گندم، برنج، جو و توزیع آن میان هموطنان بود. یکی از محتکران عمده غلات، احمدشاه ِ جوان بود که تن به پیشنهاد خرید منصفانه رئیسالوزرای خود نیز نمیداد و مقادیر معتنابهی گندم و جو در انبارها ذخیره کرده بود. شاه قاجار در برابر پیشنهادهای خرید صدراعظم خود اظهار میداشت « جز به قیمت روز به صورت دیگر حاضر برای فروش نیستم» عاقبت مستوفیالممالک، مرحوم ارباب کیخسرو را مأمور کرد شاه را ملاقات و اجناس مذکور را از او خریداری نماید. ارباب هم پس از چند جلسه مذاکره به ناچار به طوری که احمدشاه مایل بود گندم و جو را خریداری کرد و پول آن را پرداخت. فردا صبح عدهای را برای تحویل گرفتن اجناس مذکور فرستاد ولی احمدشاه جواب داد که « چون دولت بیش از این مقدار علیق و جیره به من بدهکار است، من جو و گندم فروخته شده را از بابت علیق و جیره خودم محسوب داشتم!» روزگار غریبی است، شاه به دولت و ملت خود نیرنگ میزند و سر آنها کلاه میگذارد. از اوضاع بد مردم به خوبی آگاه است با این حال به احتکار ارزاق جامعه کمر همت میبندد. با دولت منتخب خود « معامله» میکند، حتی وجهی را پیش از تحویل جنس دریافت میکند اما فردای آن روز، معامله را یک طرفه نقض میکند، به لطایفالحیلی از تحویل جنس فروخته شده خودداری میکند. به راستی با چنین « شاه»ی چه باید کرد. آدمی متحیر میماند که قوام چنین مملکتی چگونه پا برجاست. شگفت آنکه شیرازه امور ملک بیش و بدتر از این گسسته نشد. اما به واقع چرا این شاه جوان تا به این حد خود را جدای از دولت، ملت و سرزمین کهنسال خود میداند. اگر لختی تأمل کنیم درمییابیم که شخص شاه به این پرسش و دغدغه ما پاسخ میدهد. در گذرگاه تاریخ، صفحات کتاب خاطرات یحیی دولتآبادی را مرور میکنیم که چگونه « پادشاه جوان ما سلطان احمدشاه قاجار بی علاقه به مملکت است. شاه میگوید، چندان که نگارنده از زبان برادرش (محمدحسین میرزا) که او خود نیز از وی شنیده بود میشنویم، دیدیم مردم با پدر ما چه معامله کردند، پس باید تحصیل مال کرد و تا ممکن شد اینجا ماند و هر وقت ممکن نشد به یک مملکت آزاد رفت، آنجا زندگانی نمود.»
آرزویی که چندی بعد محقق شد.
قدرتهای بزرگ در ایران در آغاز تاجگذاری آخرین شاه قاجار، ابوالقاسم خان ناصرالملک، نایبالسلطنه که به ” دیپلمات مکار“ شهره بود، اندکی پیش از آغاز جنگ جهانی اول، پادشاه جوان را تنها گذاشت و رهسپار خارج از کشور گردید. باور عدهای از محققان آن است که او در برابر مشکلات عدیده ناشی از پیچیدگیهای سیاسی آن دوره و زمانه خود را باخت. هر چند رجال هوشمندی چون ناصرالمک که مدتی را در دانشگاه آکسفورد انگلستان، در کنار لرد کرزن، وزیر خارجه بریتانیا، تحصیل کرده بود، به روشنی با گرفتاریها و بحرانهای پس از بر تخت سلطنت نشستن شاه جوان و عواقب آن آشنایی داشت، و افزون بر آن به این موضوع مهم پی برد که جهان در آستانه یک دگرگونی قرار گرفته است. از اینرو به منظور دور ماندن از فتنههای داخلی راه خروج از کشور و عزیمت به اروپا را برگزید.
در چنین شرایطی « کار مداخله بیگانگان در امور داخلی ایران به جایی رسیده بود که روسها در قزوین و در تبریز از مردم مالیات میگرفتند و مانع اعزام نمایندگان آذربایجان به مجلس شورای ملی میشدند و انگلیسها در مقابل وام محقری گمرک بوشهر را تصرف نموده عواید آن را تصاحب میکردند.»
از منظر برخی رجال سیاسی کشور، رقابت قدرتهای بزرگ در ایران در دورانی سودمند ارزیابی میشد، چرا که این تضاد و درگیری منافع به تعادل و توازن و حفظ یکپارچگی ملی میانجامید و میهن را از غلتیدن در گردابها و طوفان حوادث مصون نگاه میداشت و فرصت تنفس فراهم میآورد و اینکه شاید وقتی دیگر امکان تصمیمگیری مناسب حاصل آید. به هر جهت با این رقابت « گاهی یکی مانع تجاوزات دیگری میشد. لکن گاهی هم باعث مسابقه در سلب حقوق ایران و تحصیل امتیازات مضره میشد.»
زمانی هم دخالت و اعمال نفوذ بیگانگان با گروکشی در صورت عدم اعطای وام و امتیازات ویژه همراه بود. کانون قدرت و مرکز ثقل تصمیمگیریهای سیاسی نیز انگاری به شکل صوری و ظاهری داخل کشور بود. تلگراف زیر که از سر والتر تاونلی، فرستاده ویژه وزیرمختار انگلیس در ایران به سر ادوارد گری، وزیر امور خارجه انگلیس به تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۱۲م/ ۳ آذر ۱۲۹۱ش/ ۲۵ ذیحجه ۱۳۲۰ق ارسال شده است، چشماندازی از فضای سیاسی آن دوره را هویدا میسازد: « وزیر امور خارجه دیروز مرا اطلاع داد که کابینه قبول نموده است که امتیازات خطوط آهن را بدهند. جناب معظم مرا اطلاع داد که اگر دولتین رضا به تجدید کابینه حالا بدهند، او مرا میتواند اطمینان بدهد که تمام امتیازاتی که تقاضا شده، داده خواهد شد.»
در اوقاتی نیز با سکوتهای مصلحتآمیز خود دست قدرت دیگر را در آشکار کردن تعدیات و تجاوزات خود باز میگذاشتند تا در پی آن خود نیز به نان و نوایی برسند. بی شک رقابت قدرتهای طراز اول آن دوره در ایران، در ابعاد تجاری و بازرگانی، اقتصادی و ارضی، سیاسی و استعماری جدی بود. روسیه میخواست با تسلط بر ایران اندک اندک خود را به سواحل جنوبی کشورمان و پس از آن اقیانوس هند نزدیک سازد تا از این راه به مثابه سکوی پرش برای صادرات کالاهای بازرگانی خود استفاده کند و در ضمن به منظور رقابت با انگلیس از راه دریا بهره جوید. « ایران برای انگلستان به منزله یکی از حلقههای محکم زنجیر امپراطوری محسوب میشد.» و از ابعاد مختلف نگاه دولتمردان این کشور به رفتار و فعل و انفعالات حاکمیت و رقیبان دیگر دوخته شده بود.
اعلان بیطرفی
موضعگیری سیاسی مناسب در پی آغاز جنگ جهانی اول در کشورمان، اتخاذ رویه بیطرفی و اعلام آن بود. عدهای از رجال که در میان آنان میتوان به مؤیدالاسلام کاشانی، مدیر روزنامه حبلالمتین اشاره کرد، از هواداران بیطرفی مثبت بودند. از نظر کاشانی، رجال ایران باید با هوشمندی از رقابت انگلیس و روس در کشورمان بهره برند. به این منظور آنان میبایست بیدار و آگاه باشند و مملکت را آرام آرام از لاک فشار قدرتهای بزرگ آن دوره به درآورند و به سمت استقلال سوق دهند.
سر ادوارد گری، وزیر خارجه انگلیس بهرهمندی دولتمردان ایرانی از رقابت انگلیس و روسیه را رهیافت به فرصت مغتنم برای تنفس در آوردگاه سیاست، برمیشمرد. فرصتی که به زعم عدهای از آن به نحو مطلوب و قابل قبول استفاده نشد.
« ایران خوش نداشت تفاهمی بین بریتانیا و روسیه برقرار باشد. در گذشته، وجود خصومت میان دو دولت قدرتمند را کلید رمز مصون ماندن خویش یافته بود و عادت کرده بود که یکی را به جان دیگری بیندازد و از این راه برای خود فرصت تنفس دست و پا کند.»
اُلسون، در رساله دکتری خود با عنوان روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، به موضع دولتهای ایران در خلال جنگ جهانی اول پرداخته و چنین نتیجهگیری میکند که در طول این مدت ــ که شانزده کابینه سر کار آمد ــ ، سیاست آنها به طور قابل توجهی تداوم یافت. وی در مورد دیپلماسی ویژه دولتهای ایران در این مدت معتقد است:
« سیاست دولتهای ایران طی جنگ، در وهله اول نگهداری از بیطرفی ایران و اخراج قوای بیگانه بود؛ آنگاه که بیطرفی معنای خود را از دست داد، به دلیل احتیاج مبرم به پول، ناچار موراتوریوم و تشکیل پلیس جنوب پذیرفته شد. سپس ایران کوشید از طریق انعقاد قراردادی با انگلیس (روسیه از صحنه خارج شده بود) استقلال ایران و تمامیت ارضی آن را تثبیت کند.»
ناگفته نماند عناصر تندرو و رادیکالی نیز بودند که با اتخاذ موضع بیطرفی مخالفت میکردند. به باور این قبیل افراد، اتخاذ خط مشی بیطرفی هیچ رهاورد و ثمری برای ایران به ارمغان نداشت. برجستهترین وجه این ناسازگاری در یادداشتهای سیدضیاءالدین طباطبایی در روزنامه رعد، مشاهده میشد.»
به هر روی، دولتمردان و سیاستمداران ایران در دوره اشغال با تکیه بر بیطرفی اعلان شده، جریان امور را پیش بردند تا آسیب کمتری به این مرز و بوم وارد آید و بیش از آن مملکت صدمه و زیان نبیند. پیگیری دعاوی ایران از ماجرای نقض بیطرفی و اشغال کشور و آسیب فراوانی که از این حیث حاصل شد، حداقل انتظاری بود که ایرانیان از احمدشاه در سفرش به فرنگ، که در اوایل ۱۳۳۸ق انجام گرفت، توقع داشت، هرچند این خواست ملی هرگز محقق نشد و سلطان جوان در آن حیص و بیص اختلاف با وثوقالدوله بر سر انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ میگفت : « کسانی که پول گرفتهاند تصدیق کنند، من هرگز تصدیق نخواهم کرد.» در تبیین انگیزه مخالفت احمدشاه با قرارداد ۱۹۱۹ دیدگاههای متفاوتی بیان شده است. به باور برخی، تنها اقدام بارز احمدشاه مخالفتش با همین قرارداد کذایی بود. از نظر این عده احمدشاه در سفر خود به فرنگ، در لندن هنگام حضور در مهمانی لرد کرزن، له یا علیه قرارداد موضعی نگرفت و اظهار داشت: « باید این قرارداد به مجلس شورای ملی ارجاع شده، به صحه برسد» و در برابر فشار وثوقالدوله، نصرتالسلطنه و حتی ناصرالملک درباره این مخالفت با گفتن: « کار خودت را ضایع کردی»، ایستادگی کرد و به همین دلیل انگلیسیها کینه وی را به دل گرفتند و برای او خط و نشان کشیدند که عاقبت به برکناریاش از تاج و تخت سلطنت انجامید.
جواد شیخالاسلامی در سلسله مقالات خود با عنوان « سیمای حقیقی احمدشاه قاجار بعد از گذشت نیم قرن» به این دغدغه تاریخی میپردازد که « میخواهیم به کمک اسناد و مآخذ معتبر تاریخی این نکته را روشن کنیم که آیا این آخرین پادشاه سلسله قاجار، همچنان که طرفدارانش درآوردهاند، به حقیقت فدای مخالفتش با قرارداد شد یا اینکه خود باطناً مایل به کنارهگیری از سلطنت ایران بود و عجله داشت که هر چه زودتر از تحمل این بار شریف (ولی سنگین و پر مسئولیت) خلاص شود.» آوردهاند احمدشاه در این مورد یا در جای دیگری گفته است : « اگر در سوئیس کلمفروشی کنم، بهتر است تا در چنین مملکتی پادشاه باشم.» آنچه آمد گزارش اجمالی بود از اوضاع سیاسی، اجتماعی ایران در آن برهه و اینکه در آن زمانه پر آشوب چگونه کارگزاران ایرانی در رقابت روس و انگلیس در میهنمان، با اتخاذ مواضع سیاسی ویژه، ایران زمین را از آسیبها و خطرهای بیشمار محفوظ نگاه داشتند.
با سلام جهت استفاده از مطالب صلوات بر محمد و آل محمد بفرستيد و لطفاً لينك ما را در وبلاگ يا وبسايت خود قرار دهيد و به دوستان خود معرفي نماييد باتشكر - مديريت وبلاگ
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.